http://www.radiozamaneh.info/music/2007/10/post_178.htmlبایگانیشده در ۱۱ نوامبر ۲۰۰۷ توسط Wayback Machine
خود او در کتابش برادرم ویگن میگوید پدرش شغل فرش فروشی را پیشهٔ خود ساخته بود و شاید به همین خاطر بود که یک جا ساکن نمیشدیم
و نیز در جایی میگوید:در بروجرد: همانجا که پدرم سی و نه سالگی، علیرغم هیکل ورزیده و سلامت و بیچون و چرایش – با یک " سینه پهلوی " ساده، پیوندش را برای همیشه با زندگی گسست …
در «بروجرد» بود که پدرم، به فرمان سرنوشت، نابهنگام تر از آنچه انتظار میرفت، به خواهران و برادران خودش پیوست؛ و نیز در جایی میگوید: و هیچ نفهمیدیم چطور شد که یکباره، خود را در زادگاه «ستار خان» یافتیم.
http://www.radiozamaneh.info/music/2007/10/post_178.htmlبایگانیشده در ۱۱ نوامبر ۲۰۰۷ توسط Wayback Machine
خود او در کتابش برادرم ویگن میگوید پدرش شغل فرش فروشی را پیشهٔ خود ساخته بود و شاید به همین خاطر بود که یک جا ساکن نمیشدیم
و نیز در جایی میگوید:در بروجرد: همانجا که پدرم سی و نه سالگی، علیرغم هیکل ورزیده و سلامت و بیچون و چرایش – با یک " سینه پهلوی " ساده، پیوندش را برای همیشه با زندگی گسست …
در «بروجرد» بود که پدرم، به فرمان سرنوشت، نابهنگام تر از آنچه انتظار میرفت، به خواهران و برادران خودش پیوست؛ و نیز در جایی میگوید: و هیچ نفهمیدیم چطور شد که یکباره، خود را در زادگاه «ستار خان» یافتیم.